•❤•دیـــیــونـــهـ بـازیـ مـــــــــنـ•❤•

•❤•aعســــــــل روانــــــــــــــیa•❤•

•❤•دیـــیــونـــهـ بـازیـ مـــــــــنـ•❤•

•❤•aعســــــــل روانــــــــــــــیa•❤•

خنــــــــــــده دار

چند روز پیش تو کلاس بودیم استادم داشت درس می داد.یکی از بچه ها بلند شد بره بیرون.استاد داد زد:
-کجا داری میری؟
این بدبختم یه ذره به استاد ماتش برد و آروم گفت:
-می خوام برم دستمو بشورم.
گذشت و امروز یکی دیگه بچه ها پا شد که دوبارع داد استاد بالا رفت که کجا؟
حالا اینم خجالتی با من من:
-میرم دستمو بشورم...
طرف رفت.استادمون یه کم فکر کرده میگه:
-من نمی دونم چرا شما این قدر علاقه مندید به دست شستن؟!
یکی از ته کلاس داد میزنه:
-ما علاقه مندیم به دستشویی و مراحل قبلش!!!
ما.......کلاس را منفجر کردیم می خوایم بریم در و دیوار راهرو را گاز بگیریم!
استادمون....لب خند ملیح از کشفش!

طرف تو دستشویی 0: از ترس زمین لرزه!



تلوزیون داشت آشپزی ایتالیایی نشون میداد، یهو آقا آشپزه خیلی شیک و مجلسی یه مایع قرمز متمایل به بنفش رو برداشت و گفت: ژله ی تمشک جنوب ایتالیا ^___^
بابام گفت: حرف مفد نزن بابا }:-(....این که آب لبوئه :-
هیچی دیگه...آشپز زبون بسته طوری با مخ رفت تو ژله که ژله از دماغش رفت تو مویرگای مغزش و دار قالی را وداع گفت:-D





بیاین باهم صادق باشیم.مطمئنم که خیلی هامون تو بچگی یه بار حس آرایشگری بهمون دست داه و زدیم موهامونا کلی کوتاه کردیم!!!یادش بخیر




تلوزیون داشت آشپزی ایتالیایی نشون میداد، یهو آقا آشپزه خیلی شیک و مجلسی یه مایع قرمز متمایل به بنفش رو برداشت و گفت: ژله ی تمشک جنوب ایتالیا ^___^
بابام گفت: حرف مفد نزن بابا }:-(....این که آب لبوئه :-
هیچی دیگه...آشپز زبون بسته طوری با مخ رفت تو ژله که ژله از دماغش رفت تو مویرگای مغزش و دار قالی را وداع گفت:-D






بابام اومده نشسته رو تختم ببینه چیکار میکنم !
الان دو ساعته دارم زندگی نامه مشاهیر ایران رو میخونم
واقعا کشورمون عجب مشاهیر برازنده ای داره...!!!!


نظرات 1 + ارسال نظر

مجبوری مگه، خیره شو به صفحه خالی این کار رو اکثریت میکنن
یا تهش تک تک ایکون هارو تغییر نام بده اینجوری حوصلش زودتر سر میره خودش میزاره میره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.